سلام
حکايتی نيست به جز کلامی از کوچه های چشمان تو .
از طرح چشمانت برايم شعری بخوان که آرام در لبانت جای بگيرم که من
قصه غصه هايم را به عشق گفته ام باشد که با تو بگويم. با من بمان بانو
صبوری چشمانت مرا به آرزو نشانده است. صبوری چشمانت...!
يه جورايی وب لاگم دوباره متولد شد ،ممنون از کسانی که کمکم کردن.
حامد ۳ دست
به دل گفتم صبوری کن صبوری .......... صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد .............
سلام نوشته جالبی بود خيلی زيبا ياد اون شعر افتادم که ميکه من از لب تو منتظر ی حرف تازه ام تا قشنگ ترين قصه عالم رو بسازم
خيلی سايت باحالی داری
حد اقل نام شاعرش(عليرضا سکوت) را می نوشتی
salam hamed jan .khahesh mikonam aziz hamash vazife bod .kari nakardim!!!!!!!!!! shad bashi.